پانتهآ اقبالزاده، مترجم و تصویرگر جوان قصههای کودکانه شب گذشته، ۶ تیر۱۴۰۲، با انتخاب مرگی “خودخواسته” در “طولانیترین شب” زندگیاش بخواب رفت.
پانتهآ اقبالزاده، مترجم و تصویرگر جوان قصههای کودکانه شب گذشته، ۶ تیر۱۴۰۲، با انتخاب مرگی “خودخواسته” در “طولانیترین شب” زندگیاش بخواب رفت.
او پیش از مرگ خود با نوشتن چند سطر کوتاه خطاب به “بابا”یش از وزن سنگین ناامیدیاش گفت: “انگیزهای برایم نمانده”،… ” به خاطر وضعیت مملکت امیدی به دوباره ایستادن و موفق شدن ندارم”.
بنا بر خبرهای منتشره در شبکههای اجتماعی این نامه توسط شهرام اقبالزاده (مترجم، نویسنده، ویراستار )، پدر پانتهآ اقبالزاده منتشر شده است.
پگاه اقبالزاده (مترجم) نیز در سوگ از دست دادن خواهر خود در صفحه شخصیاش نوشت:
“وقتی که به دنیا آمدی مرا بردی تا آن سوی عشق، سپس رها شدم تا درد…، حالا تک و تنها ماندم با کولهباری از خاطرات کودکی…، آسوده بخواب پانتهآی زیبای من…، زین پس تمام شبهایم صدای گریه میدهد جان خواهر…”
آثار بهجامانده از پانتهآ اقبالزاده: “طولانیترینشب” نوشته ماریون دینباور، “خانواده خوب و تمیز مثل ما”، “بچه تمساح”، “جانمی! بازهم کلوچههای میوهای!” ، “هواپیمای آنجلا” و “شاهزاده خانمی با پیراهن کاغذی” نوشته رابرت. مانش