این دلنوشته تقدیم به صاحب دلان- آرش نجات
شبى در خلوت من باش و آرام از ته قلبت
برایم قصه هاى شور و شیدایى محیا کن
برایم تا سحر از عیش و از مستى حدیث آور …
و دین تازه اى از عشق خود در سینه ام جا کن
بیا … آتش بیاور جان من … آتش بزن دل را
بیا و آتشى از مهر خود
در سینه برپا کن..
عجب حال و هوایى دارم امشب یار شیرینم
تو هم حال مرا دارى ؟؟؟
ندارى گر که … حاشا کن
درون خرمن زلفان تو گم گشته چشمانم
نگاهى کن درون این شب تاریک و پیدا کن…
تماشا کن درون آینه مهمان شب هایم
بیا فکرى به حال این من شیدای تنها کن…
شبى در خلوت ما تا سحر مى بوسمت تنها …
تمام لحظه هاى بوسه را آنجا تماشا کن