میرزا ملکم خان

میرزا ملکم خان از معدود روشنفکران بزرگ دوره ناصری بود که تا دوره مشروطیت زنده ماند
میرزا ملکم خان که هر سخنی درباره قانون خواهی و مشروطیت لاجرم با یادی از او آغاز می شود، پسر میرزا یعقوب از ارامنه جلفای اصفهان است که آیین مسیحیت را وانهاد و مسلمانی اختیار کرد. از این رو فرزندش ملکم نیز که در سال ۱۲۴۹ ه.ق متولد شد ، مسلمان زاده به شمار آمد.
او در ۱۲۵۹ از سوی پدر به پاریس فرستاده شد و به تحصیل مهندسی پرداخت. سپس در ۱۲۶۸ به ایران بازگشت و در حالی که نوزده سال بیشتر نداشت، به عنوان مترجم و معلم در دارالفنون استخدام شد.
در سال ۱۳۷۳ وقتی مذاکرات صلح ایران و انگلستان (منجر به جدایی افغانستان از ایران) در پاریس جریان داشت، او نیز در سمت مترجم همراه هیأت ایرانی بود و همان جا به عضویت یک لژ ماسونی به نام “دوستی حقیقی” درآمد.
به همین سبب وقتی به ایران بازگشت ، در اواخر ۱۲۷۴ مجمع فراموشخانه را بنیان نهاد و تعدادی از رجال، درباریان، روشنفکران و حتی روحانیان را در آن گرد آورد. به گفته ناظم الاسلام کرمانی ملکم در همین ایام طی یک ملاقات پنج شش ساعته با سید صادق طباطبایی – پدر سید محمد طباطبایی – وی را مایل به افکار خویش ساخت و موجب شد که بعدها سید محمد به عنوان یکی از رهبران بزرگ مشروطه ایران نسبتی با فراماسونری پیدا کند .

برای پیشرفت این امر عظیم [ برنامه ترقی ] جوانان فرزانه و دانشمندی می بایست که از علوم مذهبیه ما و قوانین فرانسه و غیره و وضع ترقی آنها استحضار کامل داشته باشند که بفهمند کدام قاعده فرانسه را باید اخذ نمود و کدام یک را بنا به اقتضای حالت اهل مملکت باید اصلاحی کرد

از رساله ‘نوم و یقظه’
ملکم در حدود سال های ۷۶ – ۱۲۷۵ “کتابچه غیبی” یا “دفتر تنظیمات” را برای ناصرالدین شاه نوشت و شاه را به آنچه فریدون آدمیت ” اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی ” می خواند، ترغیب کرد. هرچند که بعدها از این دیدگاه فاصله گرفت و اسباب متهم شدن خویش به دو رویی را فراهم آورد.
تبعید از ایران

هرچه که بود، نشر افکار نو در فراموشخانه به مذاق درباریان و روحانیان خوش نیامد و فشار آنان سبب شد که شاه در ۱۲۷۸ فراموشخانه را منحل و ملکم و پدرش را از ایران اخراج کند.
او ابتدا به بغداد و سپس استانبول رفت و در آن جا مورد توجه میرزا حسین خان مشیرالدوله (سپهسالار) سفیر ایران در عثمانی قرار گرفت و سمت مشاورت سفارت را بدست آورد؛ اما چون وزیر خارجه مواجبش را قطع کرد، در سال ۱۲۸۵ تابعیت دولت عثمانی را پذیرفت و کارمند وزارت خارجه آن کشور شد.
نهایتا با تلاش مشیرالدوله دوباره به مقام مشاورت در سفارت ایران بازگشت و هنگامی که در ۱۲۸۸ مشیرالدوله صدراعظم شد، او نیز به مقام ” مستشار صدارت اعظمی ” ارتقاء یافت.
ملکم حالا تجربه فراموشخانه را در انبان داشت و می دانست که رواج اندیشه های نو را باید با ملاحظه جامعه سنتی ایران و روحانیان صورت دهد. از این رو با یک رویکرد متفاوت در رساله ای به نام ” نوم و یقظه ” نوشت: ” برای پیشرفت این امر عظیم [ برنامه ترقی ] جوانان فرزانه و دانشمندی می بایست که از علوم مذهبیه ما و قوانین فرانسه و غیره و وضع ترقی آنها استحضار کامل داشته باشند که بفهمند کدام قاعده فرانسه را باید اخذ نمود و کدام یک را بنا به اقتضای حالت اهل مملکت باید اصلاحی کرد.”
وزیر مختار در لندن
ملکم در ۱۲۹۰ و در آستانه سفر اول ناصرالدین شاه به فرنگ، وزیر مختار ایران در لندن شد و تا سال ۱۳۰۷ در این مقام باقی ماند. آنچه او را پس از ۱۷ سال از سفارت به زیر کشید، ماجرایی بود که در سومین سفر شاه به فرنگ رخ داد.
او که پیشتر با دریافت پنجاه هزار لیره حق دلالی واسطه امتیاز رویتر شده بود، این بار با پرداخت مبلغی به شاه موافقت وی را برای اعطای امتیاز لاتاری بدست آورد و اندکی بعد این امتیاز را به مبلغ ۱۲۰ هزار لیره به سندیکای انگلیس و آسیا فروخت.
پس از بازگشت شاه از فرنگ، دولت ایران امتیاز را به بهانه جنبه قماربازی اش و مغایرت با شرع لغو کرد؛ اما ملکم این امر را پنهان داشت و امتیاز لغو شده را برای بار دوم باز به مبلغ ۱۲۰ هزار لیره به کمپانی دیگری فروخت. وقتی هم که لغو امتیاز از طرف دولت ایران رسما اعلام شد، ادعای ورشکستگی کرد و از تعقیب قانونی گریخت.
در پی این ماجرا شاه ملکم را از مقام خود عزل کرد و تمام القاب و امتیازاتش را گرفت.
ملکم چند باری از امین السلطان – صدر اعظم – به زاری یا به تهدید خواست که دوباره بر سر کار آید، اما چون جوابی نشنید، آخرین برگ برنده را رو کرد و در نامه ای نوشت: ” اگر روزنامه نویسی بکنم، به اصطلاح قدیمی ها هر کسی را بخواهم به زانو می اندازم .” و چنین شد.

اگر روزنامه نویسی بکنم، به اصطلاح قدیمی ها هر کسی را بخواهم به زانو می اندازم

انتشار روزنامه قانون

او روزنامه قانون را که میان روشنفکران، رجال، روحانیان، بازرگانان، درباریان و نظامیان خواننده بسیار داشت، منتشر ساخت و به نشر افکار قانون خواهانه پرداخت. البته این بار برای فشار بر شاه و صدراعظم، از ترتیب مجلس شورای دولتی ( و بعدا ملی ) سخن گفت که ” اقلا از صد نفر مجتهد بزرگ، فضلا و عقلا تشکیل شود تا مشخص کند برای تنظیم ایران چه قوانین و اصولی لازم است.”

این همان ملکمی بود که در اوایل کار گفته بود: “همان طوری که تلغرافیا [ تلگراف ] را می توان از فرنگ آورد و بدون زحمت در تهران نصب کرد، همان طور نیز می توان اصول نظم ایشان را اخذ کرد و بدون معطلی در ایران برقرار ساخت … هرگاه بخواهید اصول نظم را شما خودتان اختراع نمایید، مثل این خواهد بود که بخواهید علم تلغرافیا را از پیش خود پیدا کنید
بدین سان است که ملکم تا به امروز با اتهاماتی چون “شارلاتان”، “فرصت طلب” و “کاسبکار سیاسی ” روبرو بوده است. اما “قانون” او با هر مقصودی که منتشر می شد، در تحول فکری جامعه ایرانی و رواج اندیشه قانون خواهی نقش بزرگی برعهده گرفت.
او دومین سفیر ایران در ایتالیا بود و در همانجا به سال ۱۹۰۸ میلادی درگذشت.
ملکم از معدود روشنفکران بزرگ دوره ناصری بود که تا دوره مشروطیت زنده ماند و به قول ناظم الاسلام “دید مقصود خود را و دروید کشته خویش را.”

Comments (۰)
Add Comment