نامه گلرخ ایرایی از زندان اوین برای توماج صالحی

توماج صالحی سرمشق نسلی‌ست که می‌خواهد رویاهایش را زندگی کند

برای توماج صالحی عزیز. یکی از ما. ما که خود یک از هزارانیم. توماج عزیزم. زندان نقطه‌ی صفرِ خاطره است. در گسستی همواره، از گذشته. و فردا چون حفره‌ای بی انتها که پایانش در تصور نمی‌گنجد. اینجا دیوارها هجوم دشنامند. بَر اختیار، بَر انسان، بَر بودن، و رهایی بَر تکه‌های کاغذ، بَر دیوارها، بَر همین هجوم سخت دشنام‌گونه پونز می‌شود. شعر از کلام تهی می‌شود اینجا. وزنی می‌شود سیال در ذهنت. سودایی می‌شود پرشور بر جانت. شعرها با نغمه‌هایی در گذشته‌های دور در هم می‌آمیزد. یکی می‌شود. از خود جدا می‌شوی. بیگانه می‌شوی، با رویاهایت، با خاطراتت، و در نقطه‌ی صفرِ خاطره آنگاه که از بندِ هر آنچه رنگ تعلق پذیرد بریده‌ای، خود را باز می‌یابی، پوست می‌اندازی، سخت می‌شوی و آنچه در انتها از تو باقی می‌ماند مقاومت است.

Comments (۰)
Add Comment