تمدید آتش بس توام با حضور روسای سازمانهای اطلاعات مصر، آمریکا و اسرائیل در دوحه و گمانهزنی برخی رسانههای اسرائیلی درباره احتمال توافق جامع مبادله اسرا و همچنین تهدید برخی شرکای دولت نتانیاهو به خروج از کابینه در صورت توقف جنگ یک نوع خوشبینی را نزد برخی ناظران برای پایان جنگ خلق کرده است. اما آیا چنین است؟
پاسخ روشنی نمیتوان داد.اما آنچه مبرهن است این که پایان دادن به جنگ در این نقطه، اسرائیل را در موقعیت بازنده کامل قرار میدهد.بنابراین دشوار است که پذیرفت جنگ غزه در این نقطه پایان مییابد.مگر این که بپذیریم اسرائیل به دنبال برقراری معادله وحشتی بوده است که آن را با در پیش گرفتن سیاست زمین سوخته و برجای گذاشتن این حجم از ویرانی و تلفات تحقق یافته میداند،مانند اتفاق2006با حزب الله لبنان.
اما این معادله وحشت نیز که میتوان آن را در قبال غزه هم اکنون حداقل تا دو دهه تحقق یافته پنداشت،کف اهداف اسرائیل از جنگ را هم پوشش نمیدهد؛از حداقلهایی چون ترور سنوار و آزادی گروگانها از طریق راهکار نظامی گرفته تا حداکثرهایی مانند هدف نابودی حماس،خارج کردن نوار غزه از کنترل آن و ایجاد نظام سیاسی دیگری در این منطقه.
در حقیقت نیز،اهداف راهبردی مهمتر اسرائیل فراتر از غزه و بلکه منطقهای است؛به این معنا که احیای بازدارندگی از دست رفته در7 اکتبر وتصویر پیشین درباره ارتش اسرائیل نه صرفا در مقابل غزه و فلسطینیها بلکه در کل منطقه منوط به پیروزی قاطع در غزه است.
با این حال اما هم آتش بس نهایی و پایان جنگ و هم ادامه جنگ با موانع و محذوراتی مواجه است و باید دید کدامیک بر دیگری میچربد.همین امر اسرائیل را در برابر یک دشواره بن بست گونه قرار داده است.هم پایان جنگ و نیز ادامه آن تابع فعل و انفعالات درون عاملی و فیمابینی میان 5مولفه و متغیر تاثیرگذار است:متغیر اسرائیلی، متغیر آمریکایی،متغیر غزه و حماس،متغیر جهانی و متغیر منطقهای.
در مولفه اسرائیلی هم عواملی چون تحقق نیافتن اهداف جنگ، انتظارات بالای جامعه و محاسبات سیاسی شخصی نتانیاهو و در کل مقامات در مظان اتهام کوتاهی در وقوع7 اکتبر مشوق تداوم جنگ هستند.
اما در عین حال،در همین متغیر اسرائیلی،واقعیتها و پیچیدگیهای میدانی ــکه باعث شد پس از48روز جنگ جز نفوذ و اشغال برخی مناطق در شمال نوار غزه بخش عمده آن همچنان تحت کنترل حماس باشد و فشارهای شدید روزهای آخر منتهی به آتش بس نیز برای گرفتن جبالیا،الدرج و سیطره بر غزه و مناطق دیگر در شمال مثمر ثمر واقع نشود ــ همچنین در کنار هزینههای جنگ اعم از انسانی(تلفات روزانه)،اقتصادی (برآورد حدود60میلیارد دلار) و اجتماعی(کوچ اجباری ساکنان شهرکهای اطراف غزه و برخی شهرکهای شمالی به مرکز و مشکلات ناشی از آن)و نیز تغییر ماهویی تصویر و ذهنیت مردم جهان در قبال اسرائیل و جایگزین شدن آن با تصویر مظلومیت مردم فلسطین و تبعات درازمدت و تعمیق آن در صورت شروع حمله زمینی به جنوب نوار غزه میتوانند در نقش موانع تداوم جنگ عمل کنند.
در این میان،آنچه بیشتر وضعیت بن بست را برای اسرائیل تشدید میکند،این که پایان دادن به جنگ در این نقطه بدون بازگشت همه اسرا امکانپذیر نیست؛از این رو،که اولا حماس صرفا به دنبال تبادل دو جانبه اسرا نیست،بلکه به دنبال پیوست رفع محاصره غزه و بازسازی آن نیز هست.به این علت،پذیرش توافقی با این مشخصات برای اسرائیل سخت و مکمل دلالتهای حمله7 اکتبر است.در آن سو نیز تجربه48روز جنگ و آتش بس موقت نشان داد که آزادی گروگانها از طریق راهکار نظامی امکانپذیر نیست.
در مورد متغیر آمریکایی نیز وضع همین گونه است و همزمان موانعی فراروی پایان دادن جنگ و تداوم آن وجود دارد.از یک طرف،آینده سیاست خاورمیانهای آمریکا مبتنی بر هژمونی اسرائیل، ادغام آن در پروژه امنیت منطقهای و مساله عادی سازی روابط مسلتزم خروج آبرومندانه و حداقل خلق تصویری از پیروزی برای اسرائیل در این جنگ است و از طرف دیگر نیز شخص بایدن و حزب دموکرات متضرر اصلی تداوم جنگ قبل از انتخابات آمریکا هستند،کما اینکه وجهه جهانی آمریکا نیز با ادامه جنگ آسیب بیشتری میبیند.در اینجا در حالی که منافع شخص نتانیاهو در طولانیتر کردن جنگ به شکلی ممکن برای به تاخیر انداختن حذف از قدرت است،منافع انتخاباتی بایدن در پایان این جنگ است.
حالا باید دید اسرائیل در مواجهه با بن بست کنونی چکار خواهد کرد؛دور شدید و تازهای از بمبارانها برای مدتی دیگر همراه تعمیق حمله زمینی،یا ابقای وضعیت جنگی همراه دورههای آتش بس و یا تغییر ماهیت جنگ به عملیاتهای هوشمند و یا…
هر کدام از این سناریوها نیز میتواند خروجی متفاوتی داشته باشد.آیا پایان این وضعیت با توافقی دیگر اما جامع رقم میخورد؟